نمایشگر دسته ای مطالب نمایشگر دسته ای مطالب

بازگشت به صفحه کامل

متن سخنرانی خانم دکتر دره میر حیدر استاد دانشگاه تهران :نقش دولتمردان و نظامیان در توسعه آموزش جغرافیا در ایران

متن سخنرانی خانم دکتر دره میر حیدر استاد دانشگاه تهران :نقش دولتمردان و نظامیان در توسعه آموزش جغرافیا در ایران


جغرافیا و سیاست: نقش دولتمردان و نظامیان در توسعه آموزش جغرافیا در ایران

متن سخنرانی دکتر دره میر حیدر

 

 

 

 

بسم الله الرحمن الرحیم. با عرض سلام و خیر مقدم خدمت حضار محترم و استادان گرانقدر جغرافیا

امشب می­خواهم در این مجمع محترم که شما جغرافیدانان، به مناسبت هفته تجلیل از مقام معلم، در آن گرد هم آمده­اید یادی کنم از پیشکسوتان آموزش جغرافیا در ایران کسانی که بالغ بر یک قرن و نیم پیش (167 سال پیش) با آموزش جغرافیا در سطح دارالفنون (متوسطه) و ترجمه و تألیف کتاب­های جغرافیایی سرنوشت این رشته را برای ما رقم زدند که امروز بتوانیم از قِبل آن ارتزاق کنیم. درود می­فرستم به روان پاک آن­ها و استادان پیشکسوتی که در دانشگاه تهران از محضرشان مستقیماً کسب فیض کرده­ام.

متأسفانه اطلاعات ما، چه در سطح استاد و چه دانشجو، از خدمات و فعالیت علمی این عزیزان کم است و تنها منبع چاپ شده در دسترس که دوره طولانی از دارالفنون تا انقلاب اسلامی را پوشش می­دهد کتابی است با عنوان «جغرافیا در ایران» که توسط مرحوم استاد دکتر محمد حسن گنجی تألیف شده است. به ناچار باید به تحقیق اینترنتی و فضای مجازی پناه برد تا بتوان به برخی پرسش­ها پاسخ داد. در تحقیقی که برای تهیه این سخنرانی انجام دادم به این نتیجه کلی رسیدم که آموزش جغرافیا در ایران زاده سیاست است و تشویق و پشتیبانی دولتمردان در اوایل سلطنت ناصر الدین شاه قاجار موجب ترجمه اولین کتاب جغرافیایی در تاریخ 1229 ه‍.ش (1850.م) گردید. بعدها در همین راستا با تصویب قانون اعزام محصل به خارج در تاریخ 1307 ه‍.ش در زمان رضا شاه و قرار دادن تاریخ و جغرافیا در زمره رشته­های مورد مطالعه کمک کرد که دانشجویان پس از فراغ از تحصیل در کشورهای اروپایی به ویژه فرانسه، به ایران بازگردند و تدریس جغرافیا را در سطح دارالمعلمین عالی و دانشگاه تهران پی بگیرند. به این ترتیب جغرافیا از نسل اول به نسل­های بعد در سطح عالی آموزش ارتقاء یافت تا اینکه امروز به یک درخت تنومند چند شاخه تبدیل شده است.

سرآغاز این نهضت را باید سال 1229 ه‍.ش یعنی یک سال قبل از افتتاح رسمی دارالفنون توسط امیرکبیر دانست. در این سال ایشان دستور ترجمه کتاب جغرافیای جهان نمای جدید را به فارسی در تبریز صادر کرد و هزینه چاپ سنگی آن را شخصاً تقبل نمود. امیرکبیر به دلیل علاقه­ای که به تاریخ و جغرافیا داشت در توسعه این دو رشته نقش بی بدیل به عهده دارد. ایشان به عنوان یک دولتمرد و سیاست ­مدار به دلیل داشتن روابط سیاسی و بازرگانی با کشورهای جهان علاقمند بود که با اوضاع جغرافیایی ممالک و موقعیت آن­ها آشنا شود. بنابراین پس از آشنایی با یکی از اعضای سرشناس هیأت نمایندگی ایران در مذاکرات مرزی ارض روم که با نظارت دولت­های بریتانیا و روسیه برای حل و فصل اختلافات مرزی میان ایران و عثمانی تشکیل می­شد از فرصت استفاده کرد و از وی خواست تا کتاب جغرافیای جهان نما را از فرانسه به فارسی برگرداند. نام این شخص جان داودخان بود و به زبان­های ایتالیایی، یونانی، فرانسوی، ارمنی و ترکی آشنایی داشت و زبان فارسی را هم خوب یاد گرفته بود به طوری که یک مترجم چیره دست شده بود (علی اکبر خدری زاده. در این کتاب، 7 صفحه به جغرافیای ایران، 44 صفحه سایر کشورهای قاره آسیا، 100 صفحه اروپا، 23 صفحه آفریقا و 7 صفحه به اقیانوسیه اختصاص داده شده بود). ضمناً ایشان از طرف امیرکبیر مأموریت داشت که به کشورهای روس و اتریش برود و معلمانی را برای دارالفنون استخدام کند.

صرف نظر از نقش جان داودخان به عنوان یک مترجم زبردست و انتشار یک کتاب درباره جغرافیای جهان اولین کسی را که باید پیشگام و پیشکسوت علم جغرافیا در ایران بدانیم و تمام جغرافیدانان ایران مدیون تلاش­های آموزشی ایشان در مدت چهل سال معلمی در دارالفنون و تألیف کتاب­های بسیار ارزشمند درباره جغرافیا هستند، میرزا عبدالغفار خان نجم الدوله نام دارد (1217 ه‍.ش- 1298 ه‍.ش). ایشان فرزند آخوند ملا علی محمد اصفهانی از فضلای زمان خود بود که زبان­های بیگانه را در زمان تحصیل در دارالفنون از معلمان اروپایی فرا گرفت و در سن بیست سالگی از تعلیم به تعلم رسید و تدریس ریاضی در دارالفنون را به عهده گرفت (نیما رجبلو). عبدالغفار خان تدریس علوم زیادی از جمله حساب، هندسه، مثلثات، جبر، مقابله، نقشه کشی، مساحی، قلعه سازی، پل سازی، تدابیر جنگی و جغرافیا را در دارالفنون به عهده داشت و در تمام رشته­هایی که تدریس می­کرد از جمله جغرافیا، کتاب­های درسی تألیف کرد که سال­ها مورد استفاده معلمین دارالفنون بود. اما خدمت ویژه وی به جغرافیا مربوط به تألیف کتاب با ارزش «اصول علم جغرافی: طبیعی و سیاسی» است که از نظر دیدگاهی و محتوایی از زمان خود جلوتر بوده است. این کتاب به دلیل داشتن اصطلاح سیاسی در عنوان، اولین کتاب جغرافیای سیاسی به زبان فارسی هم به شمار می­رود. در این کتاب که در سال 1259 ه‍.ش در تهران به چاپ رسید برای اولین بار مفاهیم مهم جغرافیای سیاسی تشریح و تعریف شده است. این مفاهیم عبارتند از: جماعت، ایالت، ملت و دولت- قبیله، عشیره و ایل- اقسام حکومت از ملوک الطوایفی تا جمهوری و سلطنت (نیما رجبلو). لازم به یادآوری است که این کتاب به اشاره علیقلی خان مخبر الدوله وزیر علوم و وزیر کل تلگراف­های ممالک محروسه تهیه و تدوین شد. بنابراین نقش دولتمردان در این روند قابل توجه است. دومین کتاب عبدالغفار خان کفایة الجغرافیا نام دارد که در 1280 ه‍.ش یعنی بیست و یک سال بعد از کتاب اول در تهران به چاپ رسید. از خدمات دیگر میرزا عبدالغفار خان می­توان به ترسیم نقشه تهران و اجرای سرشماری سیستماتیک دارالخلافه اشاره کرد.

دومین جغرافیدانی که بعد از میرزا عبدالغفار خان بزرگترین چهره در آموزش و ترویج جغرافیا در سال­های قبل از معرفی معارف جدید به شمار می­رود، عبدالرزاق بغایری است که در سال 1248 ه‍.ش در خراسان به دنیا آمد. زمانی که دو سال بیشتر نداشت با پدر و مادرش به تهران مهاجرت کرد (محمد حسن گنجی). وی پس از فراگرفتن علوم اولیه نزد پدرش برای ادامه تحصیلات در 1265 ه‍.ش وارد دارالفنون شد و شش سال در آنجا به تحصیل پرداخت.

از خدمات قابل توجه ایشان ترسیم نقشه ایران با استفاده از نقشه­های انگلیسی، فرانسوی و روسی در سن 21 سالگی و ساخت یک کره مصنوعی بزرگ است که به ناصر الدین شاه تقدیم گردید. سه سال بعد در 1272 ه‍.ش کتاب «فهرست ممالک پنج قطعه عالم» را انتشار داد که در آن به معرفی کشورهای مستقل جهان پرداخته شده است. وی در 1278 ه‍.ش در مدرسه سیاسی مشیرالدوله شروع به تدریس جغرافیا کرد و در 1288 ه‍.ش کتاب آموزشی «اصول علم جغرافیا» را منتشر کرد و در 1289 ه‍.ش نقشه بلوکات اطراف تهران را ترسیم نمود و سال­ها رئیس بخش فنی و نقشه برداری وزارت امور خارجه بود. وی در 84 سالگی در 1332 ه‍.ش درگذشت.

از نویسندگان دیگری که در این دوره با نوشتن کتاب­هایی درباره تاریخ و جغرافیای ایران و یا منطقه بزرگی که از رود سیحون تا ماوراء فرات و از دربند باب الابواب در شمال خزر تا جزایر و سواحل خلیج فارس را شامل می­شد می­توان یاد کرد، فرهاد میرزا معتمد الدوله است که در 1234 ه‍.ش کتاب معروف جام جم را تألیف کرد (علی اکبر خدری زاده) و همچنین محمد حسن خان اعتماد السلطنه است که تألیف کتاب مرآة البلدان را در زمان ناصر الدین شاه شروع کرد ولی نتوانست بیش از چهار جلد آن را تکمیل نماید. جلد اول و چهارم این کتاب مربوط به جغرافیاست و به ترتیب الفبایی براساس مطالب کتاب معجم البلدان یاقوت حموی تنظیم شده است. گفته می­شود که اعتماد السلطنه طبق پرسش نامه­ای از حکام ولایات و ایالات ایران خواست تا کلیه اطلاعات مربوط به قلمرو خود را گردآوری کنند و به دفتر دارالتألیف ارسال دارند (علی اکبر خدری زاده). ضمناً از شاه هم خواست او را یاری دهد. ناصر الدین شاه هم که به تاریخ و جغرافیا علاقه داشت از طریق میرزا علی خان امین الملک دستوراتی در تأیید اعتماد السلطنه صادر کرد ولی مطالب به موقع به دست وی نرسید و اعتماد السلطنه نتوانست بیش از دو جلد را به جغرافیا اختصاص دهد.

در 1272 ه‍.ش درست زمانی که کتاب فهرست ممالک پنج قطعه عالم توسط عبدالرزاق بغایری منتشر می­شد یک ستاره جدید در آسمان آموزش جغرافیا پدیدار شد و آن مسعود کیهان بود. مسعود کیهان در یک خانواده متشخص و نظامی در تهران متولد شد. وی فرزند عبدالمطلب مستشار الوزراء و مستشار توپخانه بود. اهمیت مسعود کیهان برای ما از دو جهت است. یکی اینکه به دلیل پیشینه و آموزش نظامی که داشت، طبعاً به وادی سیاست کشانده شد و این نشان می­دهد که سیاست و نظامی گری با جغرافیا رابطه دو جانبه دارند و دیگر اینکه چون ایشان سی و پنج سال از عمر خود را در آموزش جغرافیا در سطح عالی (1307 تا 1342 ه.ش) گذراند می­تواند پدر جغرافیای دانشگاهی در ایران باشد.

مسعود کیهان تحصیلات ابتدایی را در خانه پدری و در مدرسه علمیه به ریاست مهدیقلی خان مخبر السلطنه انجام داد سپس در سن یازده سالگی (و به قولی 13 سالگی) با هزینه شخصی به فرانسه رفت و دوره تحصیلات متوسطه را در آنجا گذراند. سپس تصمیم گرفت به مدرسه معروف نظامی سن سیر در پاریس برود و در آنجا دوره لیسانس خود را در امور نظامی، مدیریتی و تاریخ و جغرافیا طی کند. پس از اخذ درجه افسری یک سال هم در ارتش فرانسه خدمت کرد (فاطمه معزی) و سپس در 1295 ه‍.ش در سن بیست و سه سالگی به تهران بازگشت. طی این دوره سیزده ساله تحصیل در کشور فرانسه و آموزش نظامی در مسیر فعالیت­های آینده ایشان بسیار مؤثر بوده و آشنایی کامل با زبان فرانسه و فرهنگ فرانسوی و دیسیپلین نظامی ایشان را به سوی فعالیت­های سیاسی کشاند. ضمن اینکه تدریس زبان فرانسه در مراکز آموزشی مختلف و جغرافیا در دارالمعلمین عالی و سپس در دانشگاه تهران از ایشان یک معلم و جغرافیدان نیز تحویل جامعه داد. اولین منصب نظامی ایشان پس از بازگشت از فرانسه ریاست پیاده نظام و نظمیه فارس بود و این سر منشأ کشیده شدن ایشان به فعالیت­های سیاسی گردید (محمد حسن گنجی). با عضویت در کمیته آهن یا زرگنده در تهران در 1299 ه‍.ش که ریاست آن را سید ضیاء­الدین طباطبایی (دوست دیرین که در فرانسه با هم آشنا شده بودند) به عهده داشت، مسعود کیهان که اکنون سمت سرگردی پیدا کرده بود و ماژور مسعود خان لقب گرفته بود از عوامل اصلی کودتای سوم اسفند 1299 ه‍.ش و تشکیل کابینه سید ضیاء­الدین طباطبایی گردید که در آن سمت وزارت جنگ به او داده شد ولی پس از چندی میان او و رضا خان، سردار سپه اختلاف افتاد به طوری که تحت فشار ناچار شد استعفا دهد و تهران را ترک کند. کابینه سید ضیاء نیز به فاصله کمتر از یک ماه سقوط کرد. ماژور مسعود خان پس از اقامتی کوتاه در اروپا به ایران بازگشت و خود را از مناصب نظامی و فعالیت سیاسی به کلی دور کرد و به حرفه معلمی روی آورد (فاطمه معزی).

در 1303 ه‍.ش به وزارت معارف منتقل شد و به تدریس فرانسه در دارالفنون و مدرسه علوم سیاسی و تجارت پرداخت و از سال 1307 معلم جغرافیای دارالمعلمین عالی و سپس دانشگاه تهران که در 1313 براساس آن به وجود آمد گردید و از این زمان تا سال 1342 که بازنشسته شد برای مدت 35 سال کرسی درس جغرافیای ایران را در دانشگاه تهران به عنوان استاد بلامنازع در اختیار داشت. ایشان در سال­های 1310 و 1311 به تدوین جغرافیای مفصل ایران شامل سه جلد طبیعی، سیاسی و اقتصادی که بالغ بر 1280 صفحه بود پرداخت (محمد حسن گنجی) و بدین ترتیب نام خود را به عنوان پدر جغرافیای دانشگاهی جاویدان کرد. استاد مسعود کیهان 12 دی ماه 1346 چهار سال پس از بازنشستگی در سن 74 سالگی درگذشت و جامعه جغرافیدان در ایرن را مغموم ساخت (محمد حسن گنجی، ص 515).

اینجانب که افتخار شاگردی ایشان را در سال­های 1332-1330 داشتم درس جغرافیای ایران را در بخش­های طبیعی، سیاسی و اقتصادی با ایشان گذراندم. ایشان که از نظر سنی خیلی بزرگتر از ما بود (بیشتر از چهل سال) طبعاً همانند یک پدر مهربان با ما رفتار می­کرد. دانشجویان اکثراً پایان نامه­های خود را درباره ایران و زیر نظر ایشان می­گذراندند هر چند اصلاً نظارتی و راهنمایی در کار نبود و پایان نامه پس از اتمام، تحویل ایشان داده می­شد. استاد بسیار منظم بود و دیسیپلین نظامی داشت. سر ساعت وارد کلاس می­شد و به محض شنیدن صدای زنگ تفریح جمله خود را تمام کرده نکرده چوب دستی را به زمین می­گذاشت و کلاس را ترک می­نمود.

در سال 1275 شمسی، سه سال پس از تولد مسعود کیهان، کودک دیگری پا به جهان گذاشت که در بزرگی ستاره آسمان علم و ادب ایرانی گردید و لقب علامه به خود گرفت. این کودک عباس اقبال آشتیانی نام داشت که برخلاف مسعود کیهان که یک اشراف زاده بود فرزند یک پیشه ور و در آشتیان به دنیا آمده بود. وی سال­های اولیه عمر خود را به درودگری می­گذارند و از مکتب خانه­های آشتیان با کمک و سرپرستی شیخ مرتضی نجم آبادی به دارالفنون رفت (محمد حسن گنجی) و تحصیلات متوسطه را در آنجا به پایان رساند. عباس اقبال با شور و ذوقی که برای کسب دانش داشت همراه با استعداد خدادادی مورد توجه مدیران مدرسه قرار گرفته به معاونت کتابخانه دارالفنون منصوب شد و در آنجا به تدریس زبان فارسی هم پرداخت. از همین زمان بود که علاقه او به نوشتن کتاب­های درسی تاریخ و جغرافیا برای دوره متوسطه که تعداد آن­ها به 17 جلد می­رسید شروع شد (محمد حسن گنجی، ص 504) و تا سال مرگش در 1334 شمسی ادامه یافت. این کتاب­ها در اوایل به صورت جغرافیای قاره­ها بود و ادامه سنت نویسندگان پیشین را داشت ولی در سال­های آخر در هماهنگی با برنامه­های جدید به صورت کلیات جغرافیای اقتصادی و جغرافیای اقتصادی و تجاری برای تمام سال­های دوره متوسطه درآمد.

در سال 1304 ه‍.ش عباس اقبال با سمت منشی هیأت نظامی ایران به پاریس رفت و در آنجا از فرصت استفاده کرد و لیسانس خود را در ادبیات گرفت و به ایران بازگشت. آشنایی با مشاهیر و ادبای زمان در زمانی که معاونت کتابخانه مدرسه دارالفنون را داشت و نیز آشنایی با میرزا محمد قزوینی، علامه و محقق شهیر در پاریس در مایه گرفتن اقبال به عنوان یک محقق و ادیب و مصحح بسیار مؤثر بوده است.

در 1310 به عنوان استاد جغرافیا وارد دارالمعلین عالی شد و تدریس درس جغرافیای انسانی را به سبک و سیاق جغرافیدان فرانسوی ویدال دولابلاش و شاگرد برجسته وی ژان برون پی گرفت. در 1313 با افتتاح دانشگاه تهران عباس اقبال صاحب کرسی جغرافیای انسانی شد. بنابراین می­توان وی را پایه گذار درس جغرافیای انسانی در ایران دانست. در کنار تدریس، عباس اقبال به تألیف و ترجمه و تصحیح 40 جلد کتاب هم اقدام کرد که در نتیجه نام جاودانی از خود باقی گذاشت. ناراحتی و عصبانیت عباس اقبال از اینکه مجله معتبر یادگار که به وسیله ایشان راه اندازی شده بود به دستور دولت تعطیل شد باعث گردید که به کشورهای خارج برود. در ابتدا از طرف وزارت امور خارجه به سمت وابسته فرهنگی ایران به کشورهای ترکیه و ایتالیا و سپس به فرانسه رفت و بیشتر وقت خود را در کتابخانه­ها می­گذراند تا بالاخره پس از چند بار رفت و بازگشت در 1334 در اروپا درگذشت. ایشان در مهر 1328 قبل از عزیمت به اولین مأموریت در ترکیه، آقای محمد حسن گنجی که در آن زمان دبیر دانشگاه تهران در جغرافیا بود را به عنوان جانشین خود در درس جغرافیای انسانی به دانشگاه معرفی کرد. از آن پس تمامی دانشجویان دانشسرای عالی (نام جدید دارالمعلمین عالی) و دانشکده ادبیات دانشگاه تهران درس جغرافیای انسانی را از آقای محمد حسن گنجی فراگرفتند منتهی با یک سبک و سیاق جدید. یعنی مکتب پروفسور فلور دانشگاه ویکتوریای منچستر جایی که آقای گنجی فوق لیسانس خود را در 1317 دریافت کرده و در دانشگاه تهران به عنوان دبیر استخدام شده بودند.

 

 

- پیشکسوتان جغرافیای علمی در ایران

در سال 1317 ه‍.ش زمانی که ده سال از بنیان گذاری دارالمعلمین عالی و برقراری رشته تاریخ و جغرافیا به استادی مسعود کیهان و عباس اقبال آشتیانی می­گذشت دو ستاره پر فروغ دیگر به طور همزمان به آسمان علم و ادب ایران تابیدن گرفتند. ابتدا آقای محمد حسن گنجی بود که در سن 26 سالگی پس از اقامت پنج ساله در انگلستان و دریافت فوق لیسانس (B.A. Honours) از دانشگاه ویکتوریای منچستر به ایران بازگشته و به سمت دبیری به استخدام دانشکده ادبیات و دانشسرای عالی دانشگاه تهران در آمده بود. چند ماهی بعد در همان سال آقای دکتر احمد مستوفی 26 ساله بود که موفق شده بود پس از نه سال اقامت در فرانسه و اخذ لیسانس از دانشگاه سوربن پاریس و دکترا از مؤسسه تحقیقات جغرافیایی همان شهر به ایران باز گشته با درجه دانشیاری به استخدام دانشکده ادبیات و دانشسرای عالی درآید. با توجه به این فاصله چند ماهه مرحوم دکتر گنجی همیشه خود را پیشکسوت تر از مرحوم دکتر مستوفی به حساب می­آورد هر چند از نظر علمی و مقام دانشگاهی دکتر مستوفی بالاتر بود.

نکته دیگر شایان ذکر هم این است که دکتر گنجی همیشه از چهارده سالی که با سمت دبیری در کنار استاد مسعود کیهان و دکتر احمد مستوفی به کار تدریس و تحقیق مشغول بود به تلخی یاد می­کرد و می­گفت با وجود اینکه از نظر تحصیلات و توانایی­های علمی و زبان انگلیسی از هیچ کس کم نداشت ولی مورد تحقیر اعضای شورای دانشکده قرار می­گرفت و غالباً از اظهار نظر وی به دلیل دبیر بودن جلوگیری می­کردند. همین آزردگی موجب شد که به جای ارائه و تدوین یک رساله و اخذ دکترا طبق بخشنامه دانشگاهی از ایران ترجیح دهد در سن چهل سالگی برای ادامه تحصیل بورس بگیرد و به آمریکا برود و در دانشگاه معروف کلارک دکترای خود را در جغرافیا با گرایش اقلیم شناسی بگیرد.

پس از بازگشت دکتر محمد حسن گنجی بلافاصله دانشیار شناخته شد و پس از یک وقفه پنج ساله در 1339 شمسی به سمت استاد تمامی دانشگاه منصوب شد.

ابتدا می­پردازم به شرح حال محمد حسن گنجی از زمان تولد خرداد 1291 شمسی تا زمان فوت تیر 1391 شمسی.

سؤال این است که در این صد سال دکتر محمد حسن گنجی چه کرده است و خدمات علمی و فرهنگی وی به جامعه ایران چیست؟ برای پاسخ به این سؤال اگر بخواهم وارد جزییات شوم و شرح موفقیت­ها و تلخ کامی­های ایشان را در زندگی بیان کنم مثنوی هفتاد من می­شود. مضافاً اینکه درباره دکتر گنجی کتاب­ها، مقالات و یادنامه­های متعددی نوشته شده و جشنواره­های نکوداشت بسیاری بر پا شده که هر چه من بخواهم در اینجا بگویم تکرار مکررات است و دقیق تر آن را می­توان از اینترنت بیرون کشید. فقط سؤالی که ذهن مرا مشغول کرده این است که چه عامل یا عواملی موجب شده است که ایشان به عنوان یک فرد استثنایی در جهان علم و عمل ظاهر شود. به فکرم رسید که از محل تولد و شرایط زندگی خانوادگی و محیط زیست ایشان شروع کنم شاید بتوان به پاسخی هر چند ناکافی رسید.

دلیل کنجکاوی بیشتر من درباره ایشان نسبت به استاد اقبال آشتیانی این است که من در سال 1332-1331 دانشجوی ایشان در دروس نقشه کشی و نقشه برداری و جغرافیای انسانی در دانشسرای عالی دانشگاه تهران بودم که در همان یک سال تأثیر بسیار عمیقی در من و در سایر همکلاسی­های من گذاشت. یک استاد خوش اخلاق و مهربان و دانشمندی متواضع که سعی دارد واقعاً چیزی به دانشجویان خود یاد دهد. پس از بازگشتم از آمریکا در 1342 و اخذ دکترا از آنجا تنها امیدم به آقای دکتر گنجی بود که مرا خوب می­شناخت و با نظام آموزشی آمریکا آشنا بود و به عبارت دیگر قدر تحصیلات مرا می­دانست. بنابراین با کمک ایشان و لطف آقای دکتر مستوفی که مدیر گروه بود پس از قبولی در امتحان استادیاری به سمت استادیار گروه جغرافیا که در همان سال از تاریخ جدا شده بود منصوب شدم و از آن به بعد افتخار همکاری با ایشان را داشتم تا سالی که ایشان بازنشسته شد و بعد از بازنشستگی نیز همکاری و همفکری ادامه داشت و ایشان مرا دعوت کرد مجری پروژه­ای در سازمان جغرافیایی نیروهای مسلح باشم با عنوان «ویژگی­های ژئوپلیتیکی کشورهای مسلمان آسیای مرکزی»، زمانی که در آستانه فروپاشی شوروی قرار داشتیم. در بقیه سال­ها تا زمان فوت در خدمتشان بودم و از اطلاعات و نظرات ارزشمند ایشان بهره می­بردم. بنابراین هر آنچه من درباره ایشان می­گویم حاصل تجربه همکاری و سفرهایی است که در معیت ایشان در کنگره­ها و همایش­ها در شهرهای مختلف ایران انجام دادم.

محمد حسن گنجی در بیرجند به دنیا آمد. گفته می­شود پدرش ابوتراب مدت­ها نائب الحکومه قاین بوده و افراد خانواده بیشتر در خدمت امرای قائنات یعنی خاندان علم بوده­اند. از همین زمان محمد حسن جوان در ارتباط با یک مرکز قدرت قرار می­گیرد و چه بسا در آینده ایشان هم مؤثر بوده است. دومین عامل مهم در زندگی محمد حسن را می­توان مدرسه شوکتیه در بیرجند به حساب آورد که تحصیلات ابتدایی و متوسطه خود را در آنجا انجام داده است. مدرسه شوکتیه بیرجند در سال­های 1309- 1297 ه‍.ش سال­هایی که محمد حسن در آن مشغول تحصیل بود یک مدرسه معمولی نبوده بلکه یک مدرسه به سبک جدید آموزش بوده که در سال 1284 شمسی ایجاد شده و فعالیت خود را با حضور یک معلم اتریشی و تعدادی مترجم ایرانی و 40 دانش آموز شروع کرده است. درس خواندن در چنین مدرسه­ای به جای مکتب خانه­های مرسوم زمان مسلماً تأثیر فوق العاده­ای بر شخصیت محمد حسن جوان گذاشته است.

موقعیت سیاسی و استراتژیک بیرجند و اینکه پایگاه نفوذ خاندان علم در منطقه مرزی شرق ایران (قهستان تاریخی) بوده است به ویژگی­های برتر بیرجند نسبت به شهرهای دیگر ایران می­افزاید. بیرجند دومین شهر ایران به شمار می­آید که در 1302 زمانی که گنجی فقط یازده سال داشت از آب لوله کشی شهری برخوردار بود و در 1312 بود که سومین فرودگاه کشور پس از قلعه مرغی و بوشهر در این شهر ساخته شد. در همین سال بود که محمد حسن گنجی در سن بیست و یک سالگی پس از سه سال تحصیل در دارالمعلمین عالی تهران و اخذ درجه لیسانس برای ادامه تحصیل عازم انگلستان شد. اینکه محمد حسن گنجی در بدو ورود به انگلستان و دانشگاه ویکتوریای منچستر آنقدر با زبان انگلیسی آشنایی داشته که از گذراندن کلاس زبان معاف شده است جای سؤال دارد که ایشان این مهارت را از کجا کسب کرده بود. به نظر بعید می­رسد که انگلیسی را ایشان در دارالمعلمین عالی تهران فرا گرفته باشد. پاسخ این است که حشر و نشر با استادان خارجی در شوکتیه حتما در تقویت زبان ایشان مؤثر بوده است.

عامل دیگری که در علاقه ایشان به جغرافیا و در نهایت اقلیم شناسی مؤثر بوده است را شرایط آب و هوایی منطقه قائنات ذکر می­کنند که تجربه­های ناگوار خشکسالی و بتناوب سیل را برای محمد حسن جوان همراه داشته است.

دکتر گنجی یک پروفسور به معنای واقعی کلمه بود. هیچگاه از خواندن دست نمی­کشید. در هواپیما، در قطار، در سفر و در حضر همیشه در حال مطالعه بود. نه تنها مربوط به رشته جغرافیا و هواشناسی بلکه کتاب­های پر فروش دنیا (best sellers) به همین دلیل در هر مناسبتی اگر تریبون را به دست او می­دادند ساعت­ها صحبت می­کرد. هیچگاه در سخنرانی­ها از روی کاغذ نمی­خواند همیشه مطالب خود را از حفظ می­گفت و به همین دلیل حافظه بسیار خوبی داشت. خاطرات روزانه خود را یادداشت می­کرد و نوشته­هایی از دانشجویان را برای سال­ها در آرشیو خود نگاه داشته بود. یک روز در همین سال­های اخیر مرا صدا کرد و دفترچه­ای به دستم داد که اسم خودم را روی آن دیدم. یک کار تحقیقی در سال 1331 بود که در درس جغرافیای انسانی انجام داده بودم و همراه با نقشه و به صورت دست نویس به استاد داده بودم و ایشان این دفترچه را برای مدت نزدیک به 60 سال نزد خود نگاه داشته بود که مرا سخت تحت تأثیر قرار داد. بعد از انقلاب اسلامی با وجود قطع مستمری و مشکلات مالی که در این سن و سال پیدا کرده بود هیچ گاه به فکر خروج از کشور و اقامت در کشورهایی که به طور قطع از وی استقبال کامل می­کردند و از وجودش و تجربیاتش بهره می­بردند نیفتاد و با همان بخور و نمیری که در مراکز آموزشی از طریق تدریس و یا مشاوره به دست می­آورد ساخت. با وجود سنگینی گوش و مشکلات ناشی از آن در زمانی که در جمع حضور می­یافت، با صبر و تحمل بدون شکایت باز هم هر کجا دعوتش می­کردند می­پذیرفت و دست رد به سینه هیچکس نمی­زد. در هر حال به نظر من و بسیاری از دانشجویان، دکتر گنجی یک پدیده قرن بود که باید نامش با طلا نوشته شود. روحش شاد و گرامی باد.

احمد مستوفی در سال 1291 شمسی در یک خانواده سرشناس و اصیل در تهران متولد شد. در 1308 پس از اخذ دیپلم دبیرستان، جزء دومین گروه محصلان اعزام به خارج به فرانسه رفت و تحصیلات کامل لیسانس خود را در دپارتمان جغرافیای دانشگاه سوربن پاریس به پایان رساند. سپس برای مدت چند سال در مؤسسه جغرافیای دانشگاه پاریس به منظور اخذ درجه دکترا به کار تحقیق و تتبع پرداخت.

رساله دکترای ایشان که زیر نظر استاد معروف فرانسوی «امانوئل دومارتون» تدوین شد، درباره حوضه رودهای تیمز و سن بود. امانوئل دومارتون در 1892 میلادی جغرافیا را زیر نظر ویدال دولابلاش بنیان گذار جغرافیای نوین فرانسه و همچنین بنیان گذار مکتب فرانسوی ژئوپلیتیک فرا گرفت و با تمرکز بر روی جغرافیای طبیعی از 1918 تا 1945 استاد مسلم جغرافیای طبیعی فرانسه گردید و در مقابل ویدال دولابلاش که رهبر جغرافیای انسانی فرانسه بود قرار داشت. ژان برون، شاگرد برجسته ویدال دولابلاش نیز تفکر ویدالی را درباره جغرافیای انسانی و ناحیه­ای نه تنها در سراسر فرانسه بلکه به سایر کشورها گستراند. دانشجویان ایرانی هم که در این سال­ها به فرانسه می­رفتند، یا تحت تأثیر مکتب فکری ژان برون قرار می­گرفتند مثل عباس اقبال آشتیانی و یا تحت تأثیر مکتب فکری امانوئل دومارتون که توسط شاگرد برجسته­اش احمد مستوفی به شاگردان ایرانی منتقل شد.

در زمستان سال 1317 دکتر احمد مستوفی با کوله باری از دانش و تجربه تحقیقاتی به ایران بازگشت و براساس مقررات آن روز به عنوان دانشیار دانشکده ادبیات و دانشسرای عالی شناخته شد. در آن زمان در بخش جغرافیای رشته تاریخ و جغرافیای دانشکده ادبیات سه کرسی وجود داشت که شادروان مسعود کیهان و عباس اقبال به ترتیب صاحب کرسی­های جغرافیای ایران و جغرافیای انسانی بودند که با ورود دکتر احمد مستوفی کرسی سومی به نام جغرافیای عمومی به ایشان داده شد. با توجه به تخصصی که دکتر مستوفی در مورد ژئومورفولوژی داشت ایشان را باید بنیان گذار این درس در دانشگاه تهران به شمار آورد. البته ایشان علاوه بر مورفولوژی و مباحث سنگ شناسی و فسیل شناسی به تفسیر نقشه هم می­پرداخت و تدریس درس جغرافیای ممالک معظم نیز که قبلاً توسط استاد کیهان انجام می­شد را به عهده گرفت و در این زمینه با استفاده از مشاهدات شخصی که در مسافرت­های آمریکا و اروپا انجام داده بود، با ذکر مثال­های جالب و زنده دانشجویان را مستفیض می­ساخت. در دوره فوق لیسانس هم از سال 1343 تدریس دروس تفسیر نقشه، کارتوگرافی و مسائل جغرافیای سیاسی جهان را هم به عهده داشت و تا سال بازنشستگی در کنار مدیریت گروه و مؤسسه به این کار ادامه داد.

دکتر مستوفی چندان علاقه­ای به چاپ کتاب و مقاله نداشت و پس از پانزده سال تدریس در دانشکده ادبیات در 1332 اولین کتاب درسی درباره جغرافیای طبیعی را با عنوان «کلیات جغرافیای عمومی» انتشار داد. در عوض اولین جغرافیدانی بود که به عشق تحقیقات، مشکلات سخت محیط­های بیابانی را بر کسب مقام­های اداری ترجیح داده و فرهنگ پژوهش جغرافیای ایران را ترویج نمود. دکتر مستوفی اولین جغرافیدانی است که با تدارک کاروان­های سنتی و به وسیله شتر دو بار از ریگ لوت گذشته است (دکتر محمودی، ص 58). ایشان را باید پدر کویر شناسی ایران هم قلمداد کرد. اقدام مهم دیگر دکتر مستوفی که آن هم در راستای کارهای پژوهشی صورت گرفت تأمین و تجهیز مؤسسه جغرافیا در سال 1340 شمسی است. مؤسسه جغرافیا اولین مرکز پژوهش دانشگاهی در ایران بود که پوشش کامل عکس­های هوایی 55000/1 ایران را در اختیار داشت. این عکس­ها در کارهای پژوهشی جزء نیازهای اصلی به شمار می­رفت و از بایگانی خاص و منظمی برخوردار بود و همواره در حفاظت از آن، تلاش فراوانی به عمل می­آورد (دکتر محمودی، ص 59). ایشان در تهیه فیلم­های علمی و عکس و اسلاید از مناظر بیایانی ایران نیز سعی وافری داشت که نتیجه تلاش­هایش به عنوان اسنادی ارزشمند در مؤسسه جغرافیا بایگانی شده است. در سال­های آخر تلاش علمی خود دکتر مستوفی علاقه شدیدی به باستان شناسی ایران پیدا کرد و در این زمینه، مسیر جابجایی جهانگردان و محققین و دانشمندان ایرانی و خارجی توجه وی را به خود جلب نمود و با تحقیق از این نقطه نظر درباره قلمرو بیایان­های ایران نوشته­های ارزشمندی از خود به جای گذارده است (دکتر محمودی، ص 61).

دکتر مستوفی مدیری بسیار مقتدر و توانا بود و به نظم و دیسیپلین اعتقاد داشت و اطرافیان خود را نیز مجبور به رعایت مقررات می­نمود و در این زمینه دوست و دشمن نمی­شناخت و ملاحظه کاری و مماشات در قاموس او نبود و با همه یکسان و طبق مقررات عمل می­کرد. در مقابل مسئولان و مقامات دانشگاهی نیز همان گونه صریح و رُک سخن می­گفت و از تملق بیزار بود و چون نقطه ضعفی نداشت و به جز دانشگاه هیچ شغل سیاسی قبول نکرده بود، مسئولان درخواست­های وی را در زمینه تخصیص بودجه و تهیه وسایل و تجهیزات آموزشی و فراهم کردن امکانات برای تحقیقات میدانی و سفرهای بیابانی اجابت می­نمودند (دکتر میر حیدر، ص 41).

اینجانب که افتخار شاگردی ایشان را در سال­های اولیه دهه 1330 در دروس جغرافیای عمومی و جغرافیای دول معظم داشتم و سپس از سال 1342 همکار که تا زمان بازنشستگی ایشان در 1356 ادامه داشت و بعد از آن هم طی روابط خانوادگی و حشر و نشر صمیمانه، خاطرات بسیار زیادی از ایشان دارم که جالب است. در دوران دانشجویی ایشان به عنوان یک استاد شیک پوش و متشخص که هر روز با اتومبیل آخرین سیستم خود به داخل دانشکده می­آمد دانشجویان را سخت تحت تأثیر ابهت خود قرار می­داد و هر کس سعی می­کرد به طریقی به دل ایشان راه یابد. بعد از اینکه افتخار همکاری ایشان را در اوایل دهه 1340 پیدا کردم منتهی این بار به عنوان استادیار فارغ التحصیل از دانشگاه­های آمریکا، امیدوار بودم که ایشان از آن دیدگاه استادی و سخت گیری­اش نسبت به من عدول کرده باشد که نشد. ایشان اصولاً از اینکه دانشجویانش در مقابل او عرض اندام کنند خوشش نمی­آمد، چون من در نظام آموزشی آمریکا پرورش یافته بودم که با نظام آموزشی فرانسه متفاوت بود ما درباره مسائل روش تدریس و تحقیق و مکاتب فکری جغرافیایی با یکدیگر اختلاف نظر داشتیم و ایشان به هیچ وجه حاضر نبود که این موضوع را بپذیرد. در حالی که دکتر گنجی که دکترای خود را از آمریکا گرفته بود و با من توافق فکری کاملی داشت در آن زمان به عنوان مدیر کل هواشناسی کمتر در دانشکده حضور می­یافت مگر در ساعت­های درسش و بنابراین کسی نبود که از نظرات من پشتیبانی کند و من از اینکه هنوز به عنوان یک دانشجو تلقی شوم رنج می­بردم. در عین حال من از وسعت دانش استادم لذت می­بردم و سعی می­کردم نظر ایشان را تأمین کنم. ولی آشنایی اساسی من با فضائل انسانی و اخلاقی دکتر مستوفی بعد از انقلاب و بازنشسته شدن ایشان اتفاق افتاد. ایشان که دیگر خود را مسئول مدیریت امور نمی­دانستند با گرمی و محبت از من و همسرم پذیرایی می­کردند و تنها کسی بودم که مورد وثوق ایشان بوده در مواردی به درد دل با من می­پرداختند. به این دلایل نظر من نسبت به دکتر مستوفی کاملاً عوض شد و سعی می­کردم هر آنچه که او را خوشحال می­کند انجام دهم. سال­های متمادی بیماری ایشان مرا و سایر دوستان ایشان را رنج می­داد و بالاخره در روز 26 بهمن 1372 ه‍.ش ما یک استاد عالی­قدر و بی نظیر را برای همیشه از دست دادیم. آنچه مرا بیش از حد مغموم ساخت شرکت کم استادان و دانشجویان در مراسم تشییع در دانشگاه تهران بود. آن عده­ای هم که شرکت کرده بودند به ویژه میان سالان و جوانان اطلاع چندانی از اهمیت این استاد دانشمند و محقق کم نظیر نداشتند و علتش را باید در این جست و جو کرد که در دوران مدیریت، دکتر مستوفی بیش از حد سخت گیر و تندخو بود و اطرافیان را از خود می­رنجانید. مرد سیاست هم که نبود و از قبول مسئولیت­های اجرایی غیر دانشگاهی و جنجال­های تبلیغاتی هم خودداری می­کرد و بنابراین فقط کسانی مثل ما دانشجویان قدیمی و دوستان بعد از انقلاب از فقدان وجودی ایشان رنج بردیم. به همین مناسبت در اسفند 1381 برای جبران مافات اینجانب بانی انتشار یک ویژه نامه با عنوان «یادنامه استاد فقید جغرافیا، دکتر احمد مستوفی» شدم که با خواهش از مرحوم دکتر گنجی و دیگر استادانی که با ایشان کار کردند برای درج مقالاتی در این یادنامه سعی کردم گامی هر چند ناکافی در شناخت این استاد فرزانه بردارم. روحشان شاد و گرامی باد.

 

منابع

  1. علی اکبر خدری زاده، جغرافیا و تألیفات جغرافیایی عصر قاجار،کتاب ماه تاریخ و جغرافیا، اردیبهشت 1379، شماره 31.
  2. فاطمه معزی، نگاهی به زندگی ماژور مسعود کیهان، مؤسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران، اینترنت.
  3. محمد حسن گنجی، جغرافیا در ایران «از دارالفنون تا انقلاب اسلامی»، مؤسسه چاپ و انتشارات آستان قدس رضوی، خرداد 1367.
  4. نیما رجبلو، بررسی سیر تحولات جغرافیای سیاسی در ایران از تأسیس دارالفنون تا زمان حاضر، پایان نامه برای دریافت درجه کارشناسی ارشد در جغرافیای سیاسی، شهریور 1384، استاد راهنمای دکتر دره میرحیدر.
  5. مسعود مهدوی، یادنامه استاد فقید جغرافیا، دکتر احمد مستوفی، مجله ضمیمه پژوهش­های جغرافیایی، اسفند 1381.
  6. امیر حاجی صادقی، به سان رود (خاطره­ها و دیدگاه­های دکتر محمد حسن گنجی)، پایگاه میراث فرهنگی و گردشگری شهر تاریخی بیرجند، 1386.
  7. آندرنیک هویان، جان داود خان کیست؟، اینترنت.
  8. زندگی نامه عبدالرزاق بغایری، اینترنت.
  9. بغایری رئیس بخش فنی و نقشه برداری وزارت امور خارجه، مدارک موجود در اسناد وزارت خارجه.
  10. نازیلا بهمنی، سفری دور اما نزدیک، مجله رشد آموزش جغرافیا، پاییز 1391، شماره